چکیده جنبشهای زیستمحیطی متأخر به منظور مقابله با تهدیدات ناشی از تخریب محیطزیست و اقدام مستقیم برای حفاظت از محیطزیست، از دهۀ 1980وارد عرصۀ سیاست شدند و از همان ابتدا تلاش کردند با استفاده از شیوههای مسالمتآمیز و غیرمسالمتآمیز در قالب گروههای ذینفوذ و احزابسبزبر سیاستهای محیطزیستی دولتها تأثیرگذار باشند و دولتها نیز متقابلاً تلاش نمودند که از ظرفیت جنبشهای زیستمحیطی برای هدایت و جهتدهی به افکار عمومی به منظور حفظ منافع خود استفاده کنند. این پژوهش به دنبال پاسخگویی به این سؤال است که، چگونه میتوان جنبشهای زیستمحیطیمتأخر را در قالب جامعهشناسی سیاسی تحلیل نمود؟ بنابراین، با روش کیفی و تفسیری شیوۀ مطالعات موردی جنبشهای زیست-محیطی متأخر را بر اساس تئوری پلورالیسم سیاسی رابرت دال از بعد جامعهشناسی سیاسی مورد بررسی قرار می-دهد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که جنبشهای زیستمحیطی متأخر با استفاده از روشهای دموکراتیک، در قالب گروههای ذینفوذ و احزابسبز ، میتوانند حاکمیتهای سیاسی را با چالشهایی جدی مواجهسازند و سیاستهای دولتها را در جهت بهبود وضعیت محیطزیست تحت تأثیر و جهتدهی خود قرار دهند. در مقابل، دولتها نیز با به رسمیت شناختن و تقویت جنبشهای زیستمحیطی تلاش میکنند از ظرفیت آنها برای اهداف سیاسی و اجتماعی خود استفاده کنند. در نتیجه یک رابطۀ دو سویه میان دولت و جنبشهای زیستمحیطی متأخر به وجود آمده است که هر کدام از دو طرف رابطه با استفاده از شیوهها و ابزارهای مورد استفادۀ خود وارد روابط قدرت با یکدیگر میشوند.