پژوهش حاضر به دنبال پاسخ به این پرسش است که بحران دولت مشروطه و استقرار دولت دیکتاتوری رضاشاه در ایران بر بستر چه زمینههای عینی و ذهنیای شکل گرفته است. ذیل این مسئله اصلی مسایل فرعی دیگر نیز مطمح نظر قرار میگیرد؛ نظیر اینکه چرا تلاشهای ایرانیان برای دستیابی به دولت مدرن در چارچوبی دموکراتیک با شکست مواجه گردید و بر بستر آن تلاش ها دولتی مطلقه و متمرکز سربرآورد؛ و دیگر اینکه چگونه بر بستر جامعه عقب مانده ایران که به زحمت اولین گامها را در جهت گذار به جامعه مدرن برداشته بود نظام معنایی حاکم بر جوامع پیشرفته غربی سر برمیآورد ؛ حال آنکه در دیگر برهههای تاریخی ایران که زمینه عینی جامعه برای ظهور دولت دموکراتیک به مراتب مساعدتر است، نظام معنایی با مختصات مشروطه رخ نمینماید. در این پژوهش به منظور پاسخگویی به پرسش های مطرح شده از دیدگاههای ماکس وبر در مورد رابطه اندیشه و جامعه در شکلگیری پدیدههای اجتماعی یا همان الگوی نظری «قرابت گزینشی» و همچنین دیدگاه آیزیا برلین در مورد سنخ و کارکرد روشنفکران استفاده شده است. دیدگاه وبر با قائلیت به استقلال حوزه ذهن برخلاف سایر نظریات جامعه شناسی شناخت و نظر برلین در تئوریزه کرد سنخ روشنفکران پیرامونی تحت عنوان روشنفکر روسی، بستر نظری را فراهم می آورد تا تجربه معکوس جامعه ایران نسبت به غرب از دولت مشروطه به دولت مطلقه را تشریح گردد.